عد به ایستگاه قطار رفتیم و بعداز کمی معطلی وارد قطار شدیم.
تو کوپه ها هنوز جا نگرفته بودیم که خیلی از بچه ها بازی های فکری و خوراکیاشون رو بیرون آوردن و مشغول شده بودن.
در مورد شب هم که نگم براتون مگه میخوابیدن. یا بازی میکردن یا در حال خوراکی خوردن بودن، خلاصه هرجوری بود رسیدیم شیراز.
شیراز که رسیدیم، رفتیم به خوابگاه و اونجا لوازمارو گذاشتیم و رفتیم یه عمارتی برای ناهار. وای نگم براتون چقدر این عمارت زیبا و جداب بود .
بعد از ناهار رفتیم ترامپولین. خیلی با حال بودکلی بازی کردیم .
برای شام پیتزا خوردیم اون هم پیتزا با طعم عجله نکن (تیکه کلام صاحب رستوران بود).
ولی خداییش خیلی خوشمزه بود
دیگه برگشتیم اردوگاه ولی بازم خوابمون نمی برد و باز هم تو خوابگاه شروع کردیم به بازی کردن
آقای مزده هم هر سری با برنامه های جذابش مارو غافلگیر می کرد.
صبح روز بعد برای صرف صبحونه رفتیم هتل بزرگ شیراز
چه صبحونه مفصلی بود. همه چیز از شیر مرغ تا جون آدمیزاد بود و حسابی از خجالت شکممون در اومدیم.
بعد از صبحونه رفتیم تخت جمشید و با تاریخ ایران و پادشاهان ایران آشنا شدیم.
برای ناهار رفتیم غذای سنتی شیراز رو تست کنیم.آره کلم پلو خوردیم بر خلاف اسمش غذای خیلی خوشمزه ای بود.
بعداز ناهار رفتیم یکم ورزش کنیم. برای همین رفتیم بولینگ بازی کردیم پر از شور حال بود و بیشتر رو کم کنی.
شب رسیدیم اردوگاه یه دسته برای دیدن مسابقه فوتبال ایران رفتن و یه دسته هم داشتن تو اتاقاشون بازی فکری می کردن ولی دسته سوم که انرژیشون خیلی بالا بود داشتن تو محوطه، وسطی بازی می کردن و بعد هم آخر شب رفتن برای بازی فوتبال تو سالن.
برای روز سوم رفتیم چند جای دیدنی رو گشتیم.
برای ناهار رفتیم یه رستوران و یه غذای مفصل خودریم که نگو و نپرس و خلاصه رفتیم راه آهن و برگشتیم تهران.
واقعا جای همتون خالی بود.